2015-06-15، 02:14
مشارکت،تجربه،نیرو،امید"نارانان"
تغییر
وقتی همسرم را ملاقات کردم مواد مصرف میکرد، اما وقتی ازدواج کردیم خیلی چیزها تغییر کرد و یکباره همه چیز بدتر شد. تنها کاری که انجام میدادیم این بود که در خانه بمانیم وتمام پولمان برای مواد خرج می شد. روابط ما به سرعت خراب شد. همیشه احساس میکردم در اشتباه هستم حتی اگر در بحث ها به شدت از خودم دفاع میکردم. وقتی تنها بودم برای تمام اشتباهات احساس گناه میکردم. اعتماد به نفسم از بین رفته بود. با قرار دادن محدودیت هایی برای خودم تغییر کردم واز صحبت با دوستان، بیرون رفتن و مراقبت از خودم دست برداشتم.
همسرم تغییر کرد ودست بزن پیدا کرد. یک شب تصمیم گرفته بودیم که با دوستان بیرون برویم (که به ندرت پیش می آمد). در بین را مشاجره کردیم و او ناگهان به صورتم سیلی زد. وقتی به مهمانی رسیدیم، تلاش میکردم که لب ورم کرده ام را پنهان کنم. هنوز هم میتوانم تحقیر، خجالت و احساس احمق بودن در زمانی که چطور تلاش میکردم توجیه کنم؛ را احساس کنم. مصرف مواد وخشونت ادامه داشت وبیشتر شد، تا بالاخره شهامت پیدا کردم واز همسرم خواستم که برود. همان شب از یک مرکز باز پروری، تماسی دریافت کردم که معتاد آنجاست. روابطمان کم کم شروع به خوب شدن کرد. همسرم چند سالی است که پاک است ودر جلسات معتادان گمنام شرکت میکند. من هم رفتن به جلسات نارانان را شروع کردم والان برنامه خودم را کار میکنم. جلسات نارانان پناهگاه امن من است. احساس میکنم پذیرفته شده ام وبدون جلسات شهامت تغییر، رشد وعملکرد روی مسائلم را نخواهم داشت. من تمرکزم را از روی روابط مان قطع کرده و به طرف خودم بر می گردانم. نمایش قربانی بودن را متوقف کرده ام. افراد شگفت انگیزی را در جلسات دیدم . وقتی در حال وهوای بدی باشم دیگر منزوی نیستم. وقتی ضروری باشد خودم را به بیرون می رسانم وبه یک نفر زنگ میزنم. با اعضای نارانان احساس راحتی می کنم چون میدانم که آنها درک میکنند و مرا قضاوت نخواهند کرد. من تغییر بسیاری داشته ام. این تغییرات روند آهسته اما هیجان انگیزی داشته وگاهی هم ترسناک بوده است. تفکری برای امروز : من در حال تغییر، یادگیری پذیرش ودوست داشتن خودم هستم. این تحول آسان نیست. می دانم که قبل از اینکه بتوان وارد هر رابطه ای شوم، لازم است از خودم مراقبت کنم.
تغییر
وقتی همسرم را ملاقات کردم مواد مصرف میکرد، اما وقتی ازدواج کردیم خیلی چیزها تغییر کرد و یکباره همه چیز بدتر شد. تنها کاری که انجام میدادیم این بود که در خانه بمانیم وتمام پولمان برای مواد خرج می شد. روابط ما به سرعت خراب شد. همیشه احساس میکردم در اشتباه هستم حتی اگر در بحث ها به شدت از خودم دفاع میکردم. وقتی تنها بودم برای تمام اشتباهات احساس گناه میکردم. اعتماد به نفسم از بین رفته بود. با قرار دادن محدودیت هایی برای خودم تغییر کردم واز صحبت با دوستان، بیرون رفتن و مراقبت از خودم دست برداشتم.
همسرم تغییر کرد ودست بزن پیدا کرد. یک شب تصمیم گرفته بودیم که با دوستان بیرون برویم (که به ندرت پیش می آمد). در بین را مشاجره کردیم و او ناگهان به صورتم سیلی زد. وقتی به مهمانی رسیدیم، تلاش میکردم که لب ورم کرده ام را پنهان کنم. هنوز هم میتوانم تحقیر، خجالت و احساس احمق بودن در زمانی که چطور تلاش میکردم توجیه کنم؛ را احساس کنم. مصرف مواد وخشونت ادامه داشت وبیشتر شد، تا بالاخره شهامت پیدا کردم واز همسرم خواستم که برود. همان شب از یک مرکز باز پروری، تماسی دریافت کردم که معتاد آنجاست. روابطمان کم کم شروع به خوب شدن کرد. همسرم چند سالی است که پاک است ودر جلسات معتادان گمنام شرکت میکند. من هم رفتن به جلسات نارانان را شروع کردم والان برنامه خودم را کار میکنم. جلسات نارانان پناهگاه امن من است. احساس میکنم پذیرفته شده ام وبدون جلسات شهامت تغییر، رشد وعملکرد روی مسائلم را نخواهم داشت. من تمرکزم را از روی روابط مان قطع کرده و به طرف خودم بر می گردانم. نمایش قربانی بودن را متوقف کرده ام. افراد شگفت انگیزی را در جلسات دیدم . وقتی در حال وهوای بدی باشم دیگر منزوی نیستم. وقتی ضروری باشد خودم را به بیرون می رسانم وبه یک نفر زنگ میزنم. با اعضای نارانان احساس راحتی می کنم چون میدانم که آنها درک میکنند و مرا قضاوت نخواهند کرد. من تغییر بسیاری داشته ام. این تغییرات روند آهسته اما هیجان انگیزی داشته وگاهی هم ترسناک بوده است. تفکری برای امروز : من در حال تغییر، یادگیری پذیرش ودوست داشتن خودم هستم. این تحول آسان نیست. می دانم که قبل از اینکه بتوان وارد هر رابطه ای شوم، لازم است از خودم مراقبت کنم.