امروز دفتر خاطرِاتم را باز کردم
چه بوی سیگاری میداد
ورق زدم..
گریه کردم..
ورق زدم..
سیگار کشیدم..
ورق زدم..
مست کردم
لعنتی با تو چه خاطراتی داشتم....
چه بوی سیگاری میداد
ورق زدم..
گریه کردم..
ورق زدم..
سیگار کشیدم..
ورق زدم..
مست کردم
لعنتی با تو چه خاطراتی داشتم....
آسمان همچو صفحهء دل من
روشن از جلوههای مهتاب است
امشب از خواب خوش گریزانم
که خیال تو خوشتر از خواب است
خیره برسایههای وحشی بید
میخزم در سکوت بستر خویش
باز دنبال نغمهای دلخواه
مینهم سر به روی دفتر خویش
تن صدها ترانه میرقصد
در بلور ظریف آوایم
لذتی ناشناس و رویا رنگ
میدود همچو خون به رگهایم
آه... گوئی زدخمهء دل من
روح شبگرد مه گذر کرده
یا نسیمی در این ره متروک
دامن از عطر یاس تر کرده
برلبم شعلههای بوسهء تو
میشکوفد چو لاله گرم نیاز
در خیالم ستارهای پرنور
میدرخشد میان هالهء راز
ناشناسی درون سینهء من
پنجه بر چنگ و رود میساید
همره نغمههای موزونش
گوئیا بوی عود میآید
آه ... باور نمیکنم که مرا
با تو پیوستنی چنین باشد
نگه آن دو چشم شورافکن
سوی من گرم و دلنشین باشد
بیگمان زان جهان رویایی
زهره برمن فکنده دیدهء عشق
مینویسم به روی دفتر خویش
"جاودان باشی ای سپیدهء عشق"
روشن از جلوههای مهتاب است
امشب از خواب خوش گریزانم
که خیال تو خوشتر از خواب است
خیره برسایههای وحشی بید
میخزم در سکوت بستر خویش
باز دنبال نغمهای دلخواه
مینهم سر به روی دفتر خویش
تن صدها ترانه میرقصد
در بلور ظریف آوایم
لذتی ناشناس و رویا رنگ
میدود همچو خون به رگهایم
آه... گوئی زدخمهء دل من
روح شبگرد مه گذر کرده
یا نسیمی در این ره متروک
دامن از عطر یاس تر کرده
برلبم شعلههای بوسهء تو
میشکوفد چو لاله گرم نیاز
در خیالم ستارهای پرنور
میدرخشد میان هالهء راز
ناشناسی درون سینهء من
پنجه بر چنگ و رود میساید
همره نغمههای موزونش
گوئیا بوی عود میآید
آه ... باور نمیکنم که مرا
با تو پیوستنی چنین باشد
نگه آن دو چشم شورافکن
سوی من گرم و دلنشین باشد
بیگمان زان جهان رویایی
زهره برمن فکنده دیدهء عشق
مینویسم به روی دفتر خویش
"جاودان باشی ای سپیدهء عشق"