2014-07-10، 08:25
: سوال 13 قدم اول الانان من خودم وسلامتی حودم هیچوقت برای من مفروض نبود چراکه من تمام عمرم فقط آموخته بودم که ازدیگران مراقبت کنم وتمام وقتم راصرف دیگران میکردم لذا اصلاوقت کافی برای اینکه به خودم برسم نداشتم و اگر دفعتا هم کاری برای خودم انجام میدادم یا بجای اینکه برای دیگران چیزی بخرم برای خودم میخریدم اونوقت بود که پیش وجدان خودم شرمنده میشدم واحساس گناه میکردم . درمورد فرزندم هم به همین شکل که تمام کارهایش راانجام میدادم وتمام وظایف او را انجام میدادم وبه این ترتیب حس مسئولیت پذیری را از او گرفتم وتمام مدت هم من فکرمیکردم که کمک های شایانی به اطرافینم میکنم بخصوص برای فرزندم تمام امکان اینکه نتواند روی پای خودبایستد واعتماد به نفس درکارهایش داشته باشد از طریق محبت های بیجا ومراقبت های ناسالم شدیدا فراهم کردم و لاجرم او در معرض مخاطراتی قرارگرفت ٬ امروز فکر می کنم خوب دراین میان بااشتباهات بزرگی که از من از روی ناآگاهی و ابتلا به بیماری وابستگی صورت گرفت وتمام مدت که ناگزیر ما درمعرض خطر هم قرارمیگرفتیم وزندگیمان متلاطم میشده برای چه کسی غیرازخودمان که بانادانی خودمان رالبه پرتگاه آورده بودیم مهم بود وقتی که اندکی فکرمیکنم می بینم که تنهابرای خدای مهربان اهمیت داشت واو تنها کسی بوده که بدون اینکه من لحظه ای بیادش باشم یاد من بوده ودستم را گرفته است امروز که به این درک رسیدم ازاوشاکرم ودوستش دارم.