2014-05-07، 05:42
داستان ضحاک و کاوه
روزها می گذشت و ضحاک همچنان در اندیشه فریدون بود. او تصمیم گرفت لشکری از مردم و دیوان بوجود آورد و همچنین سندی تهیه کند و موبدان پای آن را امضا کنند بدین قرار که شاه تا کنون جز به نیکی عمل نکرده است. در این بین که سند تهیه می شد ناگاه صدایی در کاخ بلند شد . مردی به نام کاوه به نزد شاه برای دادخواهی آمد و گفت که از هجده پسرم همگی برای تو کشته شده اند لااقل این آخری را مکش. پادشاه پذیرفت و به کاوه گفت که او هم از گواهان محضر او باشد . وقتی کاوه سند را خواند برآشفت و گفت : اینها جز دروغ و یاوه نیست و به همراه پسرش از کاخ بیرون رفت ودر کوی و برزن بانگ زد :
کسی کو هوای فریدون کند/سر از بند ضحاک بیرون کند
پس درفش کاویان بر سر نیزه کرد و گفت : بیایید تا به نزد فریدون رویم و از او کمک بخواهیم . سپاه بزرگی اطراف کاوه را گرفت و بسوی فریدون رفتند و از او کمک خواستند. فریدون به نزد مادر رفت:
که من رفتنی ام سوی کارزار/ترا جز نیایش مباد ایچ کار
مادر به گریه افتاد و او را به خدا سپرد.
وی دو برادر بزرگتر به نامهای کیانوش و پرمایه داشت. به آنها گفت: به نزد مهتر آهنگران روید و بگویید گرز سنگینی به سان گاومیش برای من بسازد . به تدریج سپاه و لوازم جنگی همگی آماده شد و سپاهیان فریدون مهیای کارزار می شدند.
روزها می گذشت و ضحاک همچنان در اندیشه فریدون بود. او تصمیم گرفت لشکری از مردم و دیوان بوجود آورد و همچنین سندی تهیه کند و موبدان پای آن را امضا کنند بدین قرار که شاه تا کنون جز به نیکی عمل نکرده است. در این بین که سند تهیه می شد ناگاه صدایی در کاخ بلند شد . مردی به نام کاوه به نزد شاه برای دادخواهی آمد و گفت که از هجده پسرم همگی برای تو کشته شده اند لااقل این آخری را مکش. پادشاه پذیرفت و به کاوه گفت که او هم از گواهان محضر او باشد . وقتی کاوه سند را خواند برآشفت و گفت : اینها جز دروغ و یاوه نیست و به همراه پسرش از کاخ بیرون رفت ودر کوی و برزن بانگ زد :
کسی کو هوای فریدون کند/سر از بند ضحاک بیرون کند
پس درفش کاویان بر سر نیزه کرد و گفت : بیایید تا به نزد فریدون رویم و از او کمک بخواهیم . سپاه بزرگی اطراف کاوه را گرفت و بسوی فریدون رفتند و از او کمک خواستند. فریدون به نزد مادر رفت:
که من رفتنی ام سوی کارزار/ترا جز نیایش مباد ایچ کار
مادر به گریه افتاد و او را به خدا سپرد.
وی دو برادر بزرگتر به نامهای کیانوش و پرمایه داشت. به آنها گفت: به نزد مهتر آهنگران روید و بگویید گرز سنگینی به سان گاومیش برای من بسازد . به تدریج سپاه و لوازم جنگی همگی آماده شد و سپاهیان فریدون مهیای کارزار می شدند.
مشگل اینه که به بعضیا بیشتر از حدشون بها دادم