2014-04-09، 11:27
قدم سوم مانند سیستم بازیافت کار میکند و اگر نیتم را صادقانه بکنم کمک بسیار زیادی به من میکند که بتوانم نخاله های بدرد نخور و مزاحم و نابودگر و انرژی هدر بده را شناسایی کرده و به کمک خداوند مهربان آنها را از خودم دور کنم و در این راستا فلسفه قدم سوم توانایی کمک به من را دارد و من با نیت و تمایل به رشد و تغییر کردن میتوانم از این روش بهترین برداشت را داشته باشم و من در ابتدا نیتم درست نبود و نمیخواستم ابزارهای گذشته خودم را از دست بدهم و این ابزارها را سالها تمرین و تقویت کرده و به آنها عادت داشتم و برای من رهایی و رها کردن و کنار گذاشتن این ابزارها بشدت دردناک و مانند کابوس بود و من دچار ترس و استرس میشدم و عدم توانایی خاصی داشتم و لطمات زیادی هم از افراد سودجو و فرصت طلب خوردم اما به قدم سوم اعتماد کردم هرچند چیزهایی که از دست داده بودم نرسیدم اما چیزهای بسیار باارزشتری به من رسید که توانستم اتظاری که از این قدم داشتم براورد شود من انتظار داشتم مطابق خواست من همه چیز باشد اما قدم سوم به من تفهیم کرد که من مطابق خواست خداوند باید باشم و او خیر من را میخواهد و من هرگز نگذاشته بودم خواست و اراده خداوند در زندگیم جاری شود
با اینکه در این قدم ترس زیادی داشتم و از مجهول بودن این اصول ترذس زیادی داشتم و برای من مسائل جور دیگری بود و این قدم به من میگفت برداشتن اصول و ابزار گذشته دیگر با اصول روحانی و معنوی جور در نمیآید و من چون سالها در راه خلاف و خلافکاری تلاش کرده بودم و یک ادم درستکار و صادق را یک احمق و کوته فکر میدانستم برای من هم برداشتن این قدم بسیار دشوار شده بود و در واقع من چاره ای برایم نمانده بود و من همه چیزم را از دست داده بودم و در اصل یک مفلس یک لاقبا بودم من چیزی هم نداشتم که از دست بدهم من یک ورشکسته عاطفی و معنوی و مالی و احساسی و فیزیکی بودم برای من فقط یک نفس باقی مانده بود و قدم سوم برای من مانند یک تکه چوب در میان سیلاب بود و من به این چوب چسبیدم و فقط نجات پیدا کنم و بعد از مدتی که زندگی به من هم خندید تازه رفتم تو بهر این قدم و همانجا بود که ترسهایم بیشتر شد و بیماریم با من صحبت میکرد که نکند زندگیت را بسپاری و خدا هم بخاطر انتقام و مجازات تو را دوباره دچار گرداب و مصیبت های این دنیا کند . اما با صحبت کردن با دوستان موفق متوجه شدم که من نیاز به یک وکیل مدبر دارم و اگر من اجازه دهم و صبور باشم خداوند زندگیم را سروسامان خواهد داد . با اینکه برایم باور کردنی نبود چون من میدانستم که قمار من را آدمی پست فطرت و خائنی بار اورده است و من آنقدر گناه و خطا دارم که امکان ندارد خداوند به من کمک کند. اما الطاف خداوند در این مدت نشان داد که من را دوست دارد و نگران اعمال و افکار ویرانگر من است و من در این قدم رابطه خودم را با خالق خودم کاملاً صمیمانه کردم چون من قبلاً زندگی خودم را به شیطان سپرده بودم . من در اصل نباید در این قدم مشکلی با سپردن داشته باشم شیطان کنار برود و خداوند جایگزین شود.
با اینکه در این قدم ترس زیادی داشتم و از مجهول بودن این اصول ترذس زیادی داشتم و برای من مسائل جور دیگری بود و این قدم به من میگفت برداشتن اصول و ابزار گذشته دیگر با اصول روحانی و معنوی جور در نمیآید و من چون سالها در راه خلاف و خلافکاری تلاش کرده بودم و یک ادم درستکار و صادق را یک احمق و کوته فکر میدانستم برای من هم برداشتن این قدم بسیار دشوار شده بود و در واقع من چاره ای برایم نمانده بود و من همه چیزم را از دست داده بودم و در اصل یک مفلس یک لاقبا بودم من چیزی هم نداشتم که از دست بدهم من یک ورشکسته عاطفی و معنوی و مالی و احساسی و فیزیکی بودم برای من فقط یک نفس باقی مانده بود و قدم سوم برای من مانند یک تکه چوب در میان سیلاب بود و من به این چوب چسبیدم و فقط نجات پیدا کنم و بعد از مدتی که زندگی به من هم خندید تازه رفتم تو بهر این قدم و همانجا بود که ترسهایم بیشتر شد و بیماریم با من صحبت میکرد که نکند زندگیت را بسپاری و خدا هم بخاطر انتقام و مجازات تو را دوباره دچار گرداب و مصیبت های این دنیا کند . اما با صحبت کردن با دوستان موفق متوجه شدم که من نیاز به یک وکیل مدبر دارم و اگر من اجازه دهم و صبور باشم خداوند زندگیم را سروسامان خواهد داد . با اینکه برایم باور کردنی نبود چون من میدانستم که قمار من را آدمی پست فطرت و خائنی بار اورده است و من آنقدر گناه و خطا دارم که امکان ندارد خداوند به من کمک کند. اما الطاف خداوند در این مدت نشان داد که من را دوست دارد و نگران اعمال و افکار ویرانگر من است و من در این قدم رابطه خودم را با خالق خودم کاملاً صمیمانه کردم چون من قبلاً زندگی خودم را به شیطان سپرده بودم . من در اصل نباید در این قدم مشکلی با سپردن داشته باشم شیطان کنار برود و خداوند جایگزین شود.
با اینکه در این قدم ترس زیادی داشتم و از مجهول بودن این اصول ترذس زیادی داشتم و برای من مسائل جور دیگری بود و این قدم به من میگفت برداشتن اصول و ابزار گذشته دیگر با اصول روحانی و معنوی جور در نمیآید و من چون سالها در راه خلاف و خلافکاری تلاش کرده بودم و یک ادم درستکار و صادق را یک احمق و کوته فکر میدانستم برای من هم برداشتن این قدم بسیار دشوار شده بود و در واقع من چاره ای برایم نمانده بود و من همه چیزم را از دست داده بودم و در اصل یک مفلس یک لاقبا بودم من چیزی هم نداشتم که از دست بدهم من یک ورشکسته عاطفی و معنوی و مالی و احساسی و فیزیکی بودم برای من فقط یک نفس باقی مانده بود و قدم سوم برای من مانند یک تکه چوب در میان سیلاب بود و من به این چوب چسبیدم و فقط نجات پیدا کنم و بعد از مدتی که زندگی به من هم خندید تازه رفتم تو بهر این قدم و همانجا بود که ترسهایم بیشتر شد و بیماریم با من صحبت میکرد که نکند زندگیت را بسپاری و خدا هم بخاطر انتقام و مجازات تو را دوباره دچار گرداب و مصیبت های این دنیا کند . اما با صحبت کردن با دوستان موفق متوجه شدم که من نیاز به یک وکیل مدبر دارم و اگر من اجازه دهم و صبور باشم خداوند زندگیم را سروسامان خواهد داد . با اینکه برایم باور کردنی نبود چون من میدانستم که قمار من را آدمی پست فطرت و خائنی بار اورده است و من آنقدر گناه و خطا دارم که امکان ندارد خداوند به من کمک کند. اما الطاف خداوند در این مدت نشان داد که من را دوست دارد و نگران اعمال و افکار ویرانگر من است و من در این قدم رابطه خودم را با خالق خودم کاملاً صمیمانه کردم چون من قبلاً زندگی خودم را به شیطان سپرده بودم . من در اصل نباید در این قدم مشکلی با سپردن داشته باشم شیطان کنار برود و خداوند جایگزین شود.
با اینکه در این قدم ترس زیادی داشتم و از مجهول بودن این اصول ترذس زیادی داشتم و برای من مسائل جور دیگری بود و این قدم به من میگفت برداشتن اصول و ابزار گذشته دیگر با اصول روحانی و معنوی جور در نمیآید و من چون سالها در راه خلاف و خلافکاری تلاش کرده بودم و یک ادم درستکار و صادق را یک احمق و کوته فکر میدانستم برای من هم برداشتن این قدم بسیار دشوار شده بود و در واقع من چاره ای برایم نمانده بود و من همه چیزم را از دست داده بودم و در اصل یک مفلس یک لاقبا بودم من چیزی هم نداشتم که از دست بدهم من یک ورشکسته عاطفی و معنوی و مالی و احساسی و فیزیکی بودم برای من فقط یک نفس باقی مانده بود و قدم سوم برای من مانند یک تکه چوب در میان سیلاب بود و من به این چوب چسبیدم و فقط نجات پیدا کنم و بعد از مدتی که زندگی به من هم خندید تازه رفتم تو بهر این قدم و همانجا بود که ترسهایم بیشتر شد و بیماریم با من صحبت میکرد که نکند زندگیت را بسپاری و خدا هم بخاطر انتقام و مجازات تو را دوباره دچار گرداب و مصیبت های این دنیا کند . اما با صحبت کردن با دوستان موفق متوجه شدم که من نیاز به یک وکیل مدبر دارم و اگر من اجازه دهم و صبور باشم خداوند زندگیم را سروسامان خواهد داد . با اینکه برایم باور کردنی نبود چون من میدانستم که قمار من را آدمی پست فطرت و خائنی بار اورده است و من آنقدر گناه و خطا دارم که امکان ندارد خداوند به من کمک کند. اما الطاف خداوند در این مدت نشان داد که من را دوست دارد و نگران اعمال و افکار ویرانگر من است و من در این قدم رابطه خودم را با خالق خودم کاملاً صمیمانه کردم چون من قبلاً زندگی خودم را به شیطان سپرده بودم . من در اصل نباید در این قدم مشکلی با سپردن داشته باشم شیطان کنار برود و خداوند جایگزین شود.