اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead - Line: 1044 - File: inc/plugins/mybbirckeditor.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/inc/class_error.php 157 errorHandler->error
[PHP] errorHandler->error_callback
/inc/plugins/mybbirckeditor.php 1044 preg_replace
/inc/class_plugins.php 142 mybbirckeditor_parser
/inc/class_parser.php 244 pluginSystem->run_hooks
/printthread.php 203 postParser->parse_message
Warning [2] preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead - Line: 1044 - File: inc/plugins/mybbirckeditor.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/inc/class_error.php 157 errorHandler->error
[PHP] errorHandler->error_callback
/inc/plugins/mybbirckeditor.php 1044 preg_replace
/inc/class_plugins.php 142 mybbirckeditor_parser
/inc/class_parser.php 244 pluginSystem->run_hooks
/printthread.php 203 postParser->parse_message



انجمن بانیان بهبودی
8. آيا مي‌توانيد تصور كنيد او كيست و چگونه مي‌تواند به شما كمك كند، تا از این بیماری - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir)
+-- انجمن: انجمن سرطانی ها (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=425)
+--- انجمن: سه قدم برای شفای بیماری سرطان (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=426)
+---- انجمن: قدم دوم سرطانی ها (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=428)
+---- موضوع: 8. آيا مي‌توانيد تصور كنيد او كيست و چگونه مي‌تواند به شما كمك كند، تا از این بیماری (/showthread.php?tid=3475)



8. آيا مي‌توانيد تصور كنيد او كيست و چگونه مي‌تواند به شما كمك كند، تا از این بیماری - mehdiast - 2014-01-03

8. آيا مي‌توانيد تصور كنيد او كيست و چگونه مي‌تواند به شما كمك كند، تا از این بیماری مهلک نجات پیدا کنید؟



RE: 8. آيا مي‌توانيد تصور كنيد او كيست و چگونه مي‌تواند به شما كمك كند، تا از این بیماری - شاپور الف - 2014-12-26

من از زمان کودکی بخاطر ترسهایم از خداوند، خدا گریز شدم. حتی از ترس به مسجد نمیرفتم و اگر هم مجبور به رفتن میشدم به همراه پدرم بود و مدام به سقف و در و دیوار نگاه میکردم، احساس میکردم که توسط اشباح تحت نظر هستم و مدام به پدر میچسبیدم و او هم من را از خودش میراند. من از ترس قضاوت پدرم ترسهایم را نمیگفتم، خداوند را چنان به من معرفی کرده بودند که هیچ رحم و مهربانی راجع به من که بچه شیطانی بودم نداشت و اگر من را تک و تنها گیر میآورد تکه پاره ام میکرد و احساس میکردم عده ای از اجنه و هیولاها موقع خواب منتظر غفلتم بودند تا من را گرفته و جانم را بگیرند و یا همانطور به جهنم ببرند. خدایی که به من معرفی کرده بودند، خدای مهربان من نبود و من را خلق کرده بود فقط برای عذاب کشیدن و من هم با همین سرطان عذاب زیادی هم کشیدم، من وقتی فهمیدم که بیماری من نبود خداوند و نداشتن ارتباط معنوی است، کاملاً این را باور داشتم و دارم، چون وقتی صادقانه با خداوند رابطه گذاشتم و از او کمک خواستم به من کمک کرد...